«گریز دلپذیر» رمانی کمحجم اما بسیار گیراست. سفرِ شادمان چهار خواهر و برادر به دنیای کودکیشان باعث میشود چند ساعتی زندگی روزمره و رنجهای خود را فراموش کنند، تا شاید دوباره آن آرامش و دلخوشی را که زندگی در نقشِ آدمهای بالغ و بزرگسال از آنها ربوده، بازیابند.
...[چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافیِ حین خدمت، کمی مهلت، فاصلهی بین دو پرانتز، یک لحظه لطافت. چند ساعتی که از دیگران ربوده بودیم...]
...[زندگی هنوز چند روز مرخصی برایمان اندوخته بود؟ و نیز چند تا دماغسوخته؟ چندتا دلخوشی کوچک؟ کِی همدیگر را از دست میدادیم و رشتهها چگونه میگسستند؟]
خرید کتاب گریز دلپذیر
جستجوی کتاب گریز دلپذیر در گودریدز
معرفی کتاب گریز دلپذیر از نگاه کاربران
شروعش كه ميكني، مثل دري كه از اين دنياي جدي، دنياي آدم بزرگها، به روي عالم ديگري باز شده باشد، يكمرتبه پرتاب ميشوي به جايي خيلي دورتر از اينجا.. همه چيز ساده و صميمانه پيش ميرود.. كمي بغضت ميگيرد. ولي خيلي جاها تو را آنقدر به خنده مي اندازد كه تا چند دقيقه طرح لبخند از چهره ات جدا نميشود. بعنوان اولين اثري كه از اين نويسنده خواندم خوب بود و روان.. در فكر خواندن بقيه آثارش هستم.
مشاهده لینک اصلی
دو کتابی که قبلتر از این نویسنده ترجمه شده بود را دوست داشتم. فکر کنم برای آن دو چیزی هم نوشتم. خُب طبیعیست که با اشتیاق شروع به خواندن این کتاب کردم. بله خودش بود. همان نویسنده با همان ریز بینیهایی که دوست دارم. اما نه! باور کردنی نیست این همه سانسور. سانسور در حدی که متن و داستان دچار دستاندازهای بدی شده است. این تقطیعها به قدری اذیتم کرد که کتاب را بستم و از خیر خواندنش گذشتم. گذاشتم برای زمانی که یک نفر و یا یک سازمان فکر نکند از بقیه بیشتر میفهمد/میفهمند و آنچه را آنها تایید میکنند باید خواند و آنچه را نه، نباید خواند
تا آن روز صبر میکنم
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب گریز دلپذیر
...[چیزی شبیه یک روز مرخصی اضافیِ حین خدمت، کمی مهلت، فاصلهی بین دو پرانتز، یک لحظه لطافت. چند ساعتی که از دیگران ربوده بودیم...]
...[زندگی هنوز چند روز مرخصی برایمان اندوخته بود؟ و نیز چند تا دماغسوخته؟ چندتا دلخوشی کوچک؟ کِی همدیگر را از دست میدادیم و رشتهها چگونه میگسستند؟]
خرید کتاب گریز دلپذیر
جستجوی کتاب گریز دلپذیر در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
دو کتابی که قبلتر از این نویسنده ترجمه شده بود را دوست داشتم. فکر کنم برای آن دو چیزی هم نوشتم. خُب طبیعیست که با اشتیاق شروع به خواندن این کتاب کردم. بله خودش بود. همان نویسنده با همان ریز بینیهایی که دوست دارم. اما نه! باور کردنی نیست این همه سانسور. سانسور در حدی که متن و داستان دچار دستاندازهای بدی شده است. این تقطیعها به قدری اذیتم کرد که کتاب را بستم و از خیر خواندنش گذشتم. گذاشتم برای زمانی که یک نفر و یا یک سازمان فکر نکند از بقیه بیشتر میفهمد/میفهمند و آنچه را آنها تایید میکنند باید خواند و آنچه را نه، نباید خواند
تا آن روز صبر میکنم
مشاهده لینک اصلی